تو باغ نشستیم روی زمین. روی زیر اندازه. هوا خنکه. یه ترانه‌ی قدیمی گذاشتیم. خیلی غمگین دلم سیگار می‌خواد. برم پیدا کنم ببینم کجا قایم کردم. یه جیرجیرک یه کیلویی اومد روم. سیاه سیاه. اگه می‌ترسیدم از حشرات این‌جا زنده نمی‌موندم.

دوست دارم بنویسم. اما جو گرفتتم. خیلی جو دوستانه و رفاقت‌مندیه. نمی‌تونم ازش بیام بیرون. بوی خاک نم‌خورده و نسیم نسبتا گرم من رو می‌بره به شهرای بندری زمان جنگ‌زدگی‌مون.