نمیدانم چرا خودشان را دعوت کردهاند. مادرم...حوصله ندارم بنویسم چه کسانی. احتمالا مادرم آمده که گلهای باغچهام را نشان دردانهی عزیزش، نوهی پدرسگش بدهد. نمیدانم چرا تصمیم میگیرند بیایند و قبلش نمیپرسند آمادگیاش را داری یا نه.
حوصله ندارم خوب باشم. حوصله ندارم تحمل کنم. حوصله ندارم کسی را دوست داشته باشم. حوصله ندارم به کسی خوبی کنم به اندازهی یک سر سوزن حتی. حوصلهی دیدن کسی را ندارم. فقط بچهها و پدرشان و خودم. همین. فقط همین. حوصله ندارم هر کسی را هر کسی میخواهد باشد و هر نسبتی با من داشته باشد راه بدهم به حریمم. نمیخواهم. از مهر تا حالا هی رفتند آمدند..باز رفتند...هزار بار بهانه تراشیدم و گفتم خوب نیستم گفتم حوصله ندارم..اما مادرم احساس میکند اگر گلها را نشان نوهی گهاش ندهد چیز مهمی از دست داده.
به من چه. چرا باید مسئول شاد کردن دل کسانی باشم که دوستشان ندارم و ازشان خوشم نمیآید. به من چه و به من چه و به من چه. دلم میخواهد آخر هفته فقط کارهایی را بکنم که دوست دارم. فردا هیچ کاری را تعطیل نمیکنم. مثلا همچنان آشپزخانه را تمیز میکنم. همچنان غذا نمیپزم و همچنان پیش کسی نمینشینم. بروند بگردند برای خودشان.
حوصله ندارم الکی بخندم. الکی شوخی کنم و غیبتهای تمام ناشدنی مادرم را تحمل کنم. دروغها و دروییها و دو به همزنیهایش. قلبم به همهی دنیا سرد است. همین سعید خل و چل با مسخرهبازیهایش برایم بس است. برای رضایت خاطرم بس است. گاهی تلفنی و دیگر هیچ.
حوصله ندارم. یک وقتی خودم به کسی میگویم بیا. این فرق میکند.
خوب تا حالا که نخوابیدهام. من برنامهی زندگیام معمولی و عادی نیست. شبها خوابم نمیبرد. سالهاست از بچگی...از مجردی..اینطوری بوده. به زور لیوان آب یخ و سیم تلویزیون برای بیدار شدن هم عوض نشده...خوب همین است که هست چه کنم. تا حالا که نخوابیدهام بعد؟ فردا لابد هشت یا نه باید بلند شوم مهمانداری.
اَه. چه مزخرف.
حوصلهام خشکیده و دیگر توان ادا درآوردن ندارم.
یادم میآید روزی که رفتم عمل کنم مادرم نوهاش را آورده بود. من تبدار و مریض باید شلوغبازی تحمل میکردم. روزی که از تهران برگشتم مادرم با نوهاش منتظرم بود.نمیخواهم با کسی خوب باشم و از کسی هم خوبی نمیخواهم.
فقط سال ارزش و لیاقت دارد که بهاش خوبی کنم. چون همان است که از ته دل و بیچشمداشت با من خوب است حتی وقتی بد است از روی بدطینتی نیست از روی خریت است.
اصلا حوصلهی تحلیل ندارم. گوربابای سال و خوبی بدیاش.بعد از مدتها اعصابم خرد شد.
پنجشنبه 23 اسفندماه سال 1397 ساعت 05:20 ق.ظ