میل مبهم هوس رو دیدم دیشب.
قصهاش؟ قصهی خوبی بود. شاید اگر زماندانشآموزیم رمانش رو میخوندم خوشم میاومد. پیرمرد و دختر اغواگر و...برای اون سن خوبه. دیگه؟ فیلمش؟
در مورد ظاهرش بنویسم:
یک:
چرا دو هنرپیشهی متفاوت یک نقش واحد رو بازی میکردن؟ به درک که یکی مریض شده. خو صبر کن خوب بشه. چرا باید اطوار خاص و هوسهای مبهم کارگردان را تحمل کنیم؟
این نکتهی مزخرفش رو دوست نداشتم.
دو:
صورت مرده که لابد تو اون زمان خیلی شیک و خواستنی بود. یکجا دختره بهاش آبنبات میده. دقیقا دهان و صورت مرد پیر شبیه کون بود. سوراخش. وقتی آبنبات را میذاره دهن مرد واقعا آدم یاد کون مرغ و کمی کون انسان میافته و ملچ و مولوچمثلا شهوتی بعدش ... شبیه یک س.و.راخ کون فلج. سو.راخی ناتوان.
بعد دهنش کج میشه یارو و اطوار بونوئلی تکمیل میشه.
اما مادر دختره.
یک منفعتطلب به تمام معنا. به اسم قدیسی و کلیسابرویی از مرد عاشق دخترش -از کون مرد عاشق دخترش- پول میکشه.
اون کوتولهههی توی قطار. نمایندهی فکر ناقصالخلقهی خود کارگردان بود: من روانشناسم. تو یه بدبختی ..یه مفلوک. من روانشناسم. آره تو اونجای معیوب روانشناس هم نیستی.
عن شدن اساسی فیلم زمانی اتفاق میافته که دختره پیرمرده رو تحقیر میکنه و با مردی که مردخواهه( خو چرا؟ پدر چونی؟!) جلوی روی پیرمرده میخوابه. گوز تیز در سرما.
در تصویر بالا برای رعایت موازین اخلاقی و عدم تشهیر مجبور به فیلتر بعضی از قسمتهای این تصویر گرانبها شدم.
سعی کردم برای رعایت امانت کمترین تغییر رو ایجاد کنم در تصویر.
تصاویر گویای احساسم به این سکانسه.
از همه بدتر اونجایی که یعنی پیرمرده عصبانی میشه و شروع میکنه تکون دادن و جابهجا کردن و کوبیدن دختره به در و دیوار و چون عصبانیه میتونم حدس بزنم دهنش چقدر بوی گند و گه میده.
خوب گزارش من از گوز خیس در باران همین بود.
برای رعایت امانت بیشتر در عکس زیر صورت مرد و نگاه متاثرش رونمایی شد.
در عکس زیر احساس میکنم صورت و ریش مرد بویی رو میده که در نسخهی عربی بارهستی کندرا ریش یارو رو ترزا حس میکنه اون بو رو میده. اگه کشته شم نمیگم چه بویی. تو ترجمهی فارسی نوشتن: بوی زن.
اِی کِلِش.